۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

تعصب اجازه نمي دهد بشنويم!


واقعا تعصب باعث مي شه واقعا آدما هيچ چيز به غير از حرف خودشون رو نشنوند.
مدتي بود كه مي خواستم حكايتي از بودا براي پدرم تعريف كنم؛ ولي همين كه نام بودا رو مي آرودم، فورا مي گفت مسير زرتشت پسنديده تر از راه بوداست و تمايلي به شنيدن سخنان بودا ندارد. ولي امروز حكايتي كه مي خواستم تعريف كنم را با نام سيدارتا تعريف كردم و پدرم اين حكايت را تمجيد كرد. سپس گفتم كه سيدارتا همان بوداست و بلافاصله گفت من اين داستان را قبلا شنيده بودم و از اين دست داستان هاي شبيه به هم زياد است و مختص به بودا نيست.
يك بار ديگر هم نامه اي به يكي از دوستان نوشتم و در آن نوشتم: "بودا می گه: غلبه بر نفس خویش به از غلبه بر دیگران است، آن کس که نفس خویش را مهار کرد همواره بر خود مسلط است." بدون اينكه به جمله توجه كنه گفت كه ما خودمون آدماي بزرگتري داريم كه همين سخنان رو بزنند و نيازي نيست از بودا نقل قول كني. ولي اين در حالي بود كه وقتي چند خط جلوتر يك سخن ديگه از بودا نوشتم (بدون ذكر نام) زبان به تمجيد گشود.
يادمه يك بار دو بروشر از بهاييان به دستم رسيد كه هر دو يك مضمون داشتند. ولي توي يكي از بهالله نقل قول شده بود، ولي توي اون يكي اسم بهالله رو برداشته بودند. اين نسخه ي دوم رو به هر كسي كه مي دادند، مطالب توش رو تاييد مي كرد، ولي فقط كافي بود بفمند اين مطالب متعلق به بهاالله است، شروع مي كردند به انتقاد از همون مطالبي كه تا ده دقيقه پيش باهاش موافق بودند.
يك بار كه در آتشكده بودم، يك مسلمان تندرو به آتشكده اومد و با موبد به مناظره نشست، با اينكه موبد جواب هاي كامل و متقائد كننده اي ارائه مي داد، به طوري كه به قول معروف اون آقاي تندرو كم آورد. ولي مطمئن بودم وقتي داره مي ره حتي ذره اي در ديدش نسبت به ساير اديان تجديد نظر نكرده.
به راستي تعصبات ما رو كور مي كنه.